مجری وب

مرجع آموزش مجری گری و مطالب مناسب برای اجرای برنامه.

مجری وب

مرجع آموزش مجری گری و مطالب مناسب برای اجرای برنامه.

مجری وب

به نام حضرت دوست
سلامی به زیبایی فصل بهاران و به گرمای فصل تابستان و به دلکش بوذن آوای خوش پرندگان تقدیم حضور شما میهمانان و بازدیدکنندگان ارجمند.
با توجه به نیاز جامعه امروز به مجری و مجریگری و با در نظر داشتن پیشرفت روز افزون این هنر در سطح جامعه ، و نیز با توجه به کمبود مرجعی جامع برای مراجعه اهل این هنر ، بر آن شدیم تا مرجعی جامع برای مجریان و آنانی که دوست دارند این هنر را بیاموزند ایجاد نماییم.
امید است در سایه عنایات حضرت حق در این راه پیروز باشیم.
گروه مجری وب

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ادبی ماه رمضان» ثبت شده است

ای خجستگی زمان !

ای شکوه لحظه ها !

ای رمضان بزرگ!

سراغت را از گنجشکها گرفتم و گفتند که می آیی.

حالت را از بنجره برسیدم و باسخ داد که بر می گردی .

در کنار گلدان یادت کردم و غنچه ها شکفتند .

در آینه ، جست وجویت کردم و تمام قد ،لبخند زد .

بر سجاده نامت را بردم و تسبیح به رقص آمد .

در باغ ، صدایت زدم و درختها تعظیم کردند .

این تکاپوها به جبران عظمت اذان معطری است که هر سحر ، خانه ها را با خداپیوند می دهند. 

این ارادت ها همه برای تو بودند و به احترام طراوت لحظه های افطارت .

این شوقها در پاسخ مهرورزی های مهربانی است در شبهای بزرگ بارش نور و وحی و محبت. شبهایی که ترتیل دوست داشتن های آن بالا نشین نزدیک ، همه را بی خویش می سازد .

این زمزمه ها مقدمه نجوای "یا رب یارب"  دلسوختگانی است که در شب های " قدر"  به بامداد دیدار چشم می دوزند .  

 تو ماه مهربان  خدایی  که باز هم به خانه هایمان آمده ای . خوش آمدی ! تنهایی ام را دیدی و آمدی تا با تو بگویم  طاقت یک لحظه دوری ات را ندارم. تا بپرسم آیا دوری تو تاوان آن صبحی است که به گلها سلام نکردم و یا آن شبی که بی وضو به ماه ، چشم دوختم؟

ای مهمان عزیز این دلهای پر از امید !

اینک خویش را به من نزدیک کن بی آنکه شرمنده  ام سازی و دستی بر موهایم  بکش بی آنکه اشک شوقم را از گونه هایم بزدایی .

آمین ای رمضان مبارک و عزیز !

چشمه چشمه نور می روید و آسمان در آسمان اجابت گسترده می شود .

او که بخواهد همه چیز شدنی است حتی پروانه شدن . حتی شکفته شدن یک غنچه و پاک شدن یک آلوده  ... و اینک  آن آلوده  منم .

 آلوده ای که از زشتی ها به تنگ آمده است .

 روسیاهی که جرات نگاه کردن به آسمان ندارد .

 شب زده ای که چشم از ماه می دوزد .

خوابیده ای که از بیداری می هراسد .

حکایت من حکایت دانش آموزی است بازیگوش و سربه هواست که با شنیدن نام امتحان  تنش می لرزد. ...